عباسیهها
دستی که طرح چشم تو را ، مست میکشید برد ِ بلند شرقی پیشانیات به روز دست ِ هزار عاطفه در کارگاه عشق عاشقترین ، قشنگترین ، با وفاترین ... اما کنار ِ علقمه ... دستان ِ روزگار مشک ِ پر آب ِ چشم ِ مرا ریخت بر زمین خون میگرفت صورت ِ عباس و او هنوز
شعر : حسین دارند
گرچه خود پرچم بهدوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در یکشنبه 87/1/11 و ساعت 3:47 عصر | نظرات دیگران()
|
||
حضرت حیدر به نام " فاطمه " حساس بود ایکه ره بستی به زهرا ، در میان ِ کوچهها
ایام مُحسنیه ... 1429 ربیعالاول
گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در دوشنبه 86/12/20 و ساعت 9:3 عصر | نظرات دیگران()
|
||
سایهبان خیام را بردند در نماز شکستهی ساقی نیزهها و عمود و تیر عدو هلهله میکند سپاه یزید کمر آسمان شکست ، عباس ! میکده بعد ازین سیهپوش است
* علی اشتری
گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در یکشنبه 86/12/12 و ساعت 8:27 عصر | نظرات دیگران()
|
||
بیرقت شاعر : م.ب ***************** گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در دوشنبه 86/11/1 و ساعت 8:20 عصر | نظرات دیگران()
|
||
ظهری چه سرخ میتپد از عمق باورش یک پرچم از تبار شفق در کنار او نامردمان چقدر سیاهاند و بیشمار یادش نمیرود دم ِ رفتن عجیب بود یک گام بیشتر ... نه که دیگر مجال نیست سر روی خاک مینهد آرام و با غرور اینجا کنار ِ آب ، غریبست یک سوار گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در سه شنبه 86/10/25 و ساعت 7:18 عصر | نظرات دیگران()
|
||
مقام دست راست افتــاد دسـت راســت خدایا ز پیـکرم دست چپم بجاست اگر نیست دست راست مقام دست چپ إنّ فی هذاالمَقـــــام ِ انقَطَعَت هیهُنا یا صاح ِ طاحَت بَعدَما | نوشته شده توسط یاس در جمعه 86/10/21 و ساعت 2:48 عصر | نظرات دیگران()
|
||
علامه مجلسی نقل می کنند که وقتی همه اصحاب و یاران سپاه امام به شهادت رسیدند ، حضرت عباس به محضر برادر رسیدند و فرمودند : " یا أخی ! هل من رُخصة ؟ " آنگاه حضرت فرمودند : " پس برو و برای این کودکان تشنه لب ، آبی بیاور . " مرحوم علامه حائری در معالی السبطین می نویسد : پس از آن که دستان عباس علیه السلام قطع شد ، مشک را به دندان گرفت و همچنان رکاب می زد که ناگاه تیری به مشک اصابت کرد وآب آن ریخت ، و تیر دیگری بر سینه حضرت رسید و در این هنگام او بر زمین افتاد و مطابق روایتی دشمنان به پیش آمدند و گرز آهنین بر سر حضرت زدند و همین ضربت او را به شهادت رساند . محدث قمی می نویسد : پس از آن که تیر بر مشک و سینه اش رسید به زمین افتاد و صدا زد :
چون لاله چرا به خون نشستی ، عباس ! کو در تن صد چاک تو دستی ، عباس ؟! ای سرو قلم قلم روی صفحه ی خاک رفتی کمر مرا شکستی ، عباس !
گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در یکشنبه 86/10/16 و ساعت 3:57 عصر | نظرات دیگران()
|
||
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||
درباره خودم
یاس با یاد ِ اباالفضل دلم آسودهست لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :3
بازدید دیروز :49 مجموع بازدیدها : 219357 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|
||