عباسیهها
یک روز گرم با آفتابی سوزان ، آخر آدمهای خوب « عباس » داشتند . *** یک روز گرم با آفتاب سوزان ، ایکاش آن روز ، زهرا و آدمهای خوب «عباس » داشتند .
گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در چهارشنبه 87/2/4 و ساعت 5:40 عصر | نظرات دیگران()
|
||
بیرقت شاعر : م.ب ***************** گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در دوشنبه 86/11/1 و ساعت 8:20 عصر | نظرات دیگران()
|
||
فرمودند : هرگاه آب مینوشی السلامُ علیکَ یا أبا عَبدِاللهالحُسین اما السلامُ علیکَ یا اباالفضلِ العَبّاس گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در جمعه 86/6/23 و ساعت 11:20 عصر | نظرات دیگران()
|
||
پشت پنجره های بقیع ، فقط چشات رو می تونی از زیارت مزار " مادر علمدار " سیراب کنی وقتی کنار مزار خانم ام البنین می ایستی ، نمیشه که زیارت کربلا روزی ت نکنن
جز او بقیع ، زائر خلوت نشین نداشت نگاه می کنم ، از قبور ائمه خفته در بقیع تا اینجایی که ایستادم چقدر فاصله ست . بی اختیار یاد این شعر می افتم * امشب مصادف با شهادت خانم ام البنین مادر علمدار عشق و ادب حضرت عباس هست . التماس دعا گرچه خود پرچم به دوش کربلاست رایة العباس در دست خداست | نوشته شده توسط یاس در چهارشنبه 86/4/6 و ساعت 10:47 صبح | نظرات دیگران()
|
||
دست خودم که نیست ٬ دلم تنگ می شود
وقتی مجال بوسه فراهم نمی کنی !
غروب جمعه ، بهونه برا دلتنگی زیاده ...
دلتنگی و بهونه گرفتن و اشک ریختن ؛
اونم اشکی که آروم از گوشه چشات می زنه بیرون و تو دزدکی پاکش می کنی تا کسی نبینه اشکاتو ...
یه وقتایی همینکه انگشتتو یا گوشه روسریتو می بری تا اون قطره اشک گوشه چشات رو پاک کنی ، یهو عین دریا یه موج میاد و پشت هم سرازیر میشن ، دیگه کنترل دلت از دستت در میره !
یا باید به هر زوری هست بغضت رو فرو بخوری یا اینکه فرار کنی و توی تاریکی اتاق جا بخوری تا گریه ات تموم بشه .
الانم غروب جمعه ست ..... امروز هوایی تر از قبل شدم . دنبال هر چیزی هستم برای سبک شدن ! سبک تر شدن !
کاش می شد قید همه چیز و همه رو بزنم و برم .
برم همون جایی که آرزوشو دارم . چشامو می بندم تا همه حسم رو متمرکز کنم و ببینم اونچه رو که تو بیداری و هشیاری دستم هنوز بهش نرسیده . کاش می تونستم حسش کنم و تو بغلم بگیرمش ...
چشام رو می بندم . صدای پام رو می شنوم که داره به سمتش می ره . همهمه اطرافیانم رو حس می کنم و صداهای دیگه رو .....
صدای مناجات و شاید هم صدای اذان مغرب رو ..
و صدای بغضی که شکسته شده و به هق هق رسیده ....
دستامو دراز می کنم تا لمسش کنم و باهاش حرف بزنم ،
اما با صدایی که زیر یه خروار بغض ، چیزی ازش نمونده چطوری بگم که دیوونه شم ...
باز مثل همیشه ناکام بر می گردم .
تا حالا هزار بار اینا رو دوره کردم و هر بار مثل دفعه قبل ..
...
....
.......
خدا قسمت کنه زیارت مهربون ترین و عاشق ترین عموی عالم رو ! | نوشته شده توسط یاس در سه شنبه 85/11/3 و ساعت 6:47 صبح | نظرات دیگران()
|
||
عباس ! دلی که پای بست تو بوَد مشتاق لقای حق پرست تو بوَد ! امروز چه کرده ای ؟ که فردا « زهرا » اسباب شفاعتش ، به « دست » تو بوَد !! چشم بر هم زدنی ، ایام فاطمیه هم از راه می رسه ؛ روزها می گذره که مادر ، سینه ی مجروح و بازوان نیلگونش رو از دلبندانش مخفی میکنه !! اما دیری نمی گذره که همه چیز آشکار میشه ..... لیلای علی در مقابل چشمانش پر پر که نه ، آب میشه و آماده میشه برای پرواز ... و اما من و شما ! چقدر دل هامون آماده شده برای فاطمیه ؟؟؟؟؟؟ از آقامون ، مولامون عباس ، کمک بخواهیم ...... همون آقایی که فردای محشر دستان بریده ش ، کافیه تا قیامتی به پا کنه !
خورشید امید ! سیدی ! یا عباس ! نام تو ، دستان تو ! کلید حل مشکل ها شد ..........
گرچه خود پرچم به دوش کربلاست رایة العَبّاس در دست خداست
| نوشته شده توسط یاس در شنبه 85/2/23 و ساعت 11:51 صبح | نظرات دیگران()
|
||
اضطراب همه ی وجودم رو گرفته بود خطر بزرگی تهدیدم می کرد با همه ی وجود می ترسیدم دنبال یه راهی بودم که چاره ی کارم باشه هیچ راهی به ذهنم نمی رسید هیچ ...... . . . نمی دونستم چه کاری باید کرد ناگهان لب هام به حرکت اومد اسمش که بر زبونم جاری شد مثل آتشی که بر آب می ریزه ، همه ترسی که وجودم رو فرا گرفته بود ، فراری شد " یا ابا الفضل " . " یا غیرت الله " دیگه تموم شده بود حس شیرینی به دلم نشست اونقدر صداش کردم که انگار اومده بود مطمئن نیستم ، ولی حتما صدای طنین قدم هاش بود که منو به خودم آورد همون گام هایی که آرامش و قرار دل " زینب " بود چشم هام رو باز کردم ! نبود ... خیلی دلم سوخت . بیشتر که به خودم اومدم دیدم هنوز زیر لب دارم صداش می کنم : " یا غیرت الله " عکس تو ، ستاره شمایل ها شد خورشید امید ، " سیدی یا عباس ! " مهر تو ، کلید حل مشکل ها شد - - - - - - - - گرچه خود پرچم به دوش کربلاست " رایة العبــاس " در دست خداست
| نوشته شده توسط یاس در دوشنبه 85/1/14 و ساعت 10:26 صبح | نظرات دیگران()
|
||
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||
درباره خودم
یاس با یاد ِ اباالفضل دلم آسودهست لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :5
بازدید دیروز :2 مجموع بازدیدها : 219429 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|
||